محل تبلیغات شما

آقا یوسف: گوساله‌ها! چطور دست میرغضبشان را می بوسند! چه نعمتی حرام شده و آن هم در چه موقعی! 

راوی: نان بزرگی بود، با خشخاش روی خط نان نوشته بودند: تقدیمی صنف نانوا به حکمران عدالت گستر. 

راوی: در شهر همین اخیراً چو افتاده بود که حاکم برای زهرچشم گرفتن از صنف نانوا، می‌خواسته است یک شاطر را در تنور نانوایی بیندازد چون هرکس نان آن نانوایی را خورده، از دل درد مثل مار سرکوفته به پیچ و تاب افتاده مثل وبازده‌ها عق زده، می‌گفتند نانش از بس تلخه قاطی داشته رنگ مرکب سیاه بوده.

اما باز به قول یوسف تقصیر نانواها چه بود؟ آذوقه‌ شهر را از گندم تا پیاز، قشون اجنبی خریده بود و حالا . ! چطور به آنها که حرف‌های یوسف را شنیده اند التماس کنم که شتر دیدی ندیدی.!

برگرفته از سووشون/ سیمین . 

تقدیمی صنف نانوا به حکمران عدالت گستر

اژدهای من وارد می شود

چه کسانی احساس تنهایی می‌کنند؟

نان ,صنف ,یوسف ,حکمران ,نانوا ,عدالت ,نانوا به ,به حکمران ,حکمران عدالت ,صنف نانوا ,عدالت گستر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها